به نظر می‌رسد ارتباط با اینترنت قطع است.

اتصال دستگاه با اینترنت را بررسی کنید ...

حداد عادل، مجید

استان تهران

حداد عادل، مجید

دفاع مقدسشهدا و اشخاصشهدای دولت (شهردار، بخشدار، فرماندار، استاندار، وزرا و رده های آن)
استان تهران
آخرین ویرایش: ۱۴۰۳/۱۰/۱۳

حداد عادل، مجید (14 اسفند ۱۳۳۰- 7 مهر ۱۳۶۰)، معاون سیاسی و اداری استاندار کرمانشاه، سرپرست استانداری کرمانشاه و دارای سمتهای دیگر در مسئول تبلیغات جهاد سازندگی، عضو شورای سرپرستی تولید رادیو و ستاد تبلیغات شورای‌عالی دفاع.

او در تهران به دنیا آمد. مادرش فاطمه مصدقی‌راد خانه‌دار و پدرش رضا در آن سالها رانندۀ کامیون بود و به اقتضای شغلش بیشتر اوقات در تهران نبود. حداد عادل سه خواهر(منصوره، نیره، سوسن)، و سه برادر(غلامعلی، مهدی، امیرمسعود) داشت؛ بزرگترین برادرش غلامعلی (بعدها دکتر غلامعلی حداد عادل) هفت سال از او بزرگتر بود (حداد عادل، در فاصلۀ...، ص ۱۰، ۲۱، ۱۱۳، ۲۷۰، جمـ).

کودکی‌ او در منزل پدربزرگش در خیابان صفاری(حدادعادل کنونی) نزدیک چهارراه «انبار گندم» سپری شد؛ در آن خانه جزء خانوادۀ آنها پدربزرگ و مادربزرگ، سه عمو و دو عمۀ وی هم زندگی می‌کردند. پدر حداد عادل علاقۀ زیادی به او داشت؛ از کودکی او را به حفظ‌کردن اشعار تشویق می‌کرد و هنگامی که صبحها قرآن می‌خواند، مجید را در آغوش می‌گرفت و همین سبب انس او با قرآن شد طوری که بعدها در آغاز برخی جلسات رسمی کشوری هم به تلاوت قرآن می‌پرداخت(همان، ص ۲۲- 24، 33؛ نیز نکـ: دنبالۀ مقاله).

سه‌ساله بود که او را به کودکستانی نزدیک خانه فرستادند؛ در آن زمان در جنوب تهران چنین مکانهایی کمتر تأسیس و استفاده می‌شد و رفتن او به کودکستان سبب رشد ذهنی و ذوقی بیشتر او شد. چهار، پنج‌ساله بود که به بیماری سل استخوانی مبتلا شد و سالها درگیر این بیماری بود(حداد عادل، همان، ص ۲۲، ۲۵، ۳۲).

خانوادۀ او در اسفند ۱۳۳۵ به خانۀ مستقلی در خیابان خراسان نقل مکان کردند( همان، ص ۲۶) و او در آنجا تحصیلاتش را آغاز کرد. در مهر ۱۳۳۷ ابتدا در دبستان علوی ثبت نام کرد اما به سبب تعطیلی کلاس اول آنجا به مدرسۀ قائمیه رفت که وابسته به جامعۀ تعلیمات اسلامی بود؛ در آن مدرسه تنبیه بدنی دانش آموزان امری عادی بود و به همین سبب برای سالهای بعد از آن مدرسه بیرون آمد و در مدرسۀ اثنی عشری ثبت نام کرد؛ مدیر آن مدرسه احمد راسخ افشار شوهر خواهر جلال آل احمد(1302- 1348 ش) و داماد آیت الله احمد طالقانی بود( همان، ص ۳۱)؛ حداد عادل در سالهای بعد مدتی با مدیرش در دبیرستان وهاجی همکار شد(راسخ، ص ۸ ). کلاس ششم ابتدایی را در دبستان علوی به پایان رساند و در مهر ۱۳۴۳ تحصیلات متوسطه در رشتۀ ریاضی را در دبیرستان علوی آغاز کرد و پس از اخذ دیپلم، در مهر ۱۳۴۹ موفق شد در رشتۀ فیزیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شود اما پس از چند هفته تغیر رشته داد و به دانشکدۀ مهندسی متالورژی رفت( همان، ص ۳۵، ۵۱).

او در دانشگاه افزون بر تحصیل، به فعالیتهای ورزشی و مذهبی می‌پرداخت (همان، ص ۵۹) و دوره‌ای هم در مدرسۀ محبان الحسین فعالیتهای آموزشی و فرهنگی انجام می‌داد؛ این مدرسه ادامۀ همان مدرسه‌ای بود که تحصیلات ابتدایی را در آن سپری کرده بود؛ او برای ارتقای سطح علمی دانش‌آموزان مجله‌ای به نام پنجره را به‌صورت پلی‌کپی منتشر می‌کرد(همان، ص ۷۳؛ مفید، ص ۵۵۰). وی به سبب ذوق ادبی و معنوی‌ای که داشت در سال اول دانشگاه (1349 ش) برای چند ماه در جلسات تفسیر قرآن فقیه بزرگ محی‌الدین مهدی الهی قمشه‌ای(1280 – 1352 ش) که در منزل ایشان برگزار می‌شد شرکت می‌کرد(حدادعادل، مصاحبه).

مجید حداد عادل به سبب فعالیتهای سیاسی برادر بزرگترش غلامعلی با سیاست و فعالیت علیه رژیم پهلوی آشنا شد؛ او در دیدارها و جلسات برادرش با فعالان سیاسی حضور داشت و کتابها و مجلات وی را مطالعه می‌کرد(همو، در فاصلۀ، ص ۴۶- 47). او به تشویق یکی از دوستانش با سازمان مجاهدین در ارتباط بود و دوستش «او را تا حد یک هوادار به سمت آن سازمان کشانده بود»؛ همین امر سبب شد ساواک دربارۀ او و اطرافیانش مشکوک شود و چندی بعد او و برادرش غلامعلی را دستگیر و از ۲ شهریور تا ۸ آبان ۱۳۵۰ در زندان قزل‌قلعه زندانی کرد(همان، ص ۶۱- 68). سه سال پس از آزادی‌ به جرم اطلاع‌رسانی به خانوادۀ دوستش که توسط ساواک دستگیر شده بود بازداشت شد و چند هفته در زندان کمیتۀ ضد خرابکاری زندانی بود(همان، ص ۶۹). خواهر او سوسن حداد عادل هم در ۱۳۵۲ ش سابقۀ فعالیت سیاسی ضد رژیم داشت و مدتی زندانی و شکنجه شد(همان، ص ۱۰۵). دو برادرش (مهدی و امیر مسعود ) هم پس از انقلاب سابقۀ فعالیت در کمیته و حضور در جبهه را داشتند(حدادعادل، مصاحبه).

حداد عادل در تیر ۱۳۵۴ در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شد؛ او مدتی نزد پدرش که در انبار سیمان خاوران انباردار بود کار کرد و در این دوره با مدیریت جدی و برنامه‌ریزی دقیق برای توزیع سیمان یاری‌رسان پدرش بود؛ کمی بعد با کمک چند تن از دوستانش کارگاه ریخته‌گری دایر کرد اما کارش به سبب اعزام به خدمت سربازی در پاییز ۱۳۵۴ متوقف شد( همو، در فاصلۀ، ص ۸۳ -84 ؛ ایلخان، فرخنده، بش). دورۀ آموزشی سربازی را در شیراز گذراند و سپس برای خدمت به مشهد (لشکر ۷۷ خراسان )رفت. پس از پایان سربازی در خرداد ۱۳۵۶ در حالی که منقضی خدمت ۵۶ بود به تهران بازگشت( حدادعادل، همان، ص ۸۵، ۸۷، ۱۲۱) و دوباره در انبار سیمان پدرش مشغول به کار شد؛ در این دوره تلاش کرد با گذراندن دورۀ انبارداری کارش را تخصصی‌تر دنبال کند و تا شهریور ۱۳۵۷ این شغل را ادامه داد( همان، ص ۱۲۸؛ ایلخان، فرخنده، بش).

در تیر ۱۳۵۶ با فرخندۀ ایلخان ازدواج کرد. زندگی مشترک آنها در خانه‌ای آغاز شد که پدرش برای او خریده بود و در آنجا با برادرش غلامعلی که همراه خانواده‌اش در طبقۀ اول زندگی می‌کرد همسایه شد. خانۀ آنها به منزل استاد مطهری(1298 -1358 ش) بسیار نزدیک بود و مجید به واسطۀ ارتباط نزدیک برادرش(غلامعلی) با استاد گاهی ایشان را در خانه‌اش ملاقات می‌کرد و ارادت خاصی به استاد مطهری داشت. حاصل ازدواج مجید حدادعادل دو فرزند بود. پس از تولد اولین فرزندش(شهاب‌الدین) در فروردین ۱۳۵۷، استاد مطهری در گوش نوزاد اذان گفت. فرزند دوم حداد عادل (فاطمه) 5 ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمد(حداد عادل، همان، ص ۱۲۷، ۱۲۹- 130، 398).

در ۲۶ شهریور ۱۳۵۷ برای شرکت در دورۀ کوتاه مدت انبارداری به روش علمی همراه با همسر و فرزندش به انگلیس رفت و دورۀ مدیریتی‌اش را در انستیتوی تکنولوژی کرانفیلد گذراند( همان، ص ۱۳۰، ۱۳۷، ۱۴۰). در این دوره سفری به پاریس داشت و با امام خمینی دیدار کرد. یکی از فعالیتهای مهم دورۀ اقامتش در لندن طراحی عملیات تصرف سفارت ایران در لندن بود. او به یاری همسرش، دانشجویان و دوستانی که در انجمن اسلامی لندن داشت موفق شد در ۵ بهمن ۱۳۵۷ سفارت را تسخیر کند. تصویر او بر بالای ایوان سفارت ایران در لندن در حالی که پرچم ایران را در دست داشت در روزنامۀ گاردین ۶ بهمن (26 ژانویه ۱۹۷۹) به چاپ رسید و نماد پیروزی امام خمینی بر حکومت پهلوی شد. حداد عادل در ۵ اسفند همان سال به ایران بازگشت( همان، ص ۱۵۴- 159، 172- 173).

پس از انقلاب، ابتدا مدتی به کمیتۀ منطقۀ سه خیابان شریعتی پیوست و سپس برای مقابله با غائلۀ کردستان(اسفند ۱۳۵۷) به سنندج رفت(همان، ص ۱۷۷- 178؛ ایلخان، فرخنده، بش). او در روزهای نخستین شکل‌گیری سپاه پاسداران با ستاد فرماندهی سپاه همکاری داشت و در ۹ اسفند ۱۳۵۷ به‌موجب حکم گروه تحقیق سپاه مسئول جمع‌آوری اطلاعات و مشخصات مناطق شد(حداد عادل، همان، ص ۱۸۰ -182). در دولت موقت مأمور سامان‌دهی امور ساواک (که منحل شده بود) شد و تلاش کرد در طی چند ماه مسئولیتش پرونده‌ها و اسناد محرمانۀ مهم را جمع‌آوری کند(همان، ص ۱۸۳- 187).

در مرداد ۱۳۵۸ به جهاد سازندگی رفت و مسئول تبلیغات آن نهاد شد و برای انتشار اخبار فعالیتهای جهاد مجله‌ای با نام جهاد سازندگی منتشر کرد. در این سال او در برخی از جلسات حزب جمهوری اسلامی ایران هم شرکت داشت ( همان، ص۱۸۷- 189؛ قس: تویسرکانی، ص ۴۸۸). در ۱۷ دی ۱۳۵۸ به عضویت شورای سرپرستی تولید رادیو درآمد؛ در دورۀ ۹ ماهۀ فعالیتش در این سازمان تلاش کرد به پاکسازی رادیو از عوامل وابسته به عناصر ضد انقلاب و فعال کردن بخشهای مختلف رادیو و تولید برنامه‌های متناسب با انقلاب بپردازد( حداد عادل، در فاصلۀ، ص ۱۹۸- 216). یکی از تولیدات ارزشمندی که در دورۀ مسئولیت او در رادیو ساخته شد سرود «شهید مطهر» برای شهید مطهری بود که مورد توجه امام خمینی هم قرار گرفت؛ افزون بر نسخۀ اصلی این سرود، نسخه‌ای با صدای مجید حداد عادل هم امروز در دست است( همان، ص ۲۱۶- 224).

با آغاز جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و فراخوان سربازان منقضی خدمت سال ۵۶، حداد عادل با اینکه می‌توانست به سبب فعالیتش در رادیو معاف شود اما در ۷ مهر ۱۳۵۹ کارش را در ادارۀ رادیو  رها کرد و راهی کرمانشاه شد و در اسلام آباد غرب معاون فرمانده تیپ در امر پرسنل منقضی خدمت ۵۶ شد. پس از چند روز به گیلان غرب و سپس سر پل ذهاب رفت و با نزدیک شدن به خط مقدم مسئولیت دیده‌بانی را بر عهده گرفت. او در دورۀ ۳۸ روزۀ دیده‌بانی‌اش با طراحی دیدگاه‌های سنگی در پیشبرد اهداف نظامی و حمله به دشمن نقش مهمی ایفا کرد ( همان، ص ۱۹۸، ۲۳۵- 266).

در ۲۸ آبان ۱۳۵۹ طی حکمی به ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع به ریاست کمال خرازی منتقل شد؛ این ستاد مسئول مدیریت تبلیغات جنگ بود و حدادعادل مسئولیت هماهنگی تهیۀ گزارشهای رادیویی و تلویزیونی از جبهه‌ها را به عهده‌ گرفت و به سبب این مسئولیت در جبهه‌های غرب و جنوب کشور در رفت‌و‌آمد بود( همان، ص ۲۶۶- 268).

او در ۲۰ آذر ۱۳۵۹ به سمت معاونت سیاسی و اداری استانداری کرمانشاه منصوب شد و تا نیمۀ مرداد ۱۳۶۰ این مسئولیت را بر عهده داشت( همو، ص ۲۷۴، ۲۷۷، ۳۰۲). استاندار وقت(غلام عباس زارع) وی را می‌شناخت و به او اطمینان داشت و در هنگام غیبتش برای ادارۀ استان به حداد عادل اختیار تام داده بود. سفر به شهرهای مختلف استان، دیدار با مدیران و بازدید از نهادها، شرکت در همایش‌ها از جمله اقدامات او در این دوره بود؛ او خود را از مردم جدا نمی‌دانست و تلاش می‌کرد با آنها ارتباط دوستانه‌ای داشته باشد(همو، ص ۲۷۷، ۲۸۴ -294، 300). وی در ۲۵ خرداد همان سال حکم سرپرستی استانداری ایلام را دریافت کرد اما با توجه به کوتاه بودن دورۀ سرپرستی او تا انتصاب استاندار جدید اطلاع دقیقی از فعالیتهایش در این دوره در دست نیست(ایلخان، فرخنده، بش؛ حداد عادل، همان، ص ۳۰۲- 303؛ نیز نک: همو، مصاحبه).

حداد عادل از نخستین کسانی بود که پس از آزادسازی نودشه در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ وارد شهر شد؛ در هنگام آزادی نوسود در عملیات روح‌الله (10 تیر ۱۳۶۰) هم در آنجا حضور داشت («آزادسازی نوسود...»، ص ۱۴؛ «آزادسازی شمال...»، بش؛ حداد عادل، در فاصلۀ، ص ۳۰۰).

پس از انتقال استاندار کرمانشاه به اصفهان در مرداد ۱۳۶۰ سرپرستی استانداری کرمانشاه به او سپرده شد و در اواخر شهریور همان سال با انتصاب استاندار جدید، همراه خانواده‌اش به تهران بازگشت( همان، ص۳۰۲- 303، 327). آیت الله خامنه‌ای نماینده تهران در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی و رهبر کنونی انقلاب، از دوران فعالیت حداد عادل در رادیو وی را می‌شناخت و از‌این‌رو به او پیشنهاد داده بود در صورت پیروزی در سومین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری(10 مهر ۱۳۶۰) ریاست دفترش را بر عهده گیرد و حداد عادل نیز از این پیشنهاد استقبال کرده بود( همان، ص۲۱۳، ۳۲۹- 330).

با شکسته‌شدن حصر آبادان در عملیات ثامن‌الائمه(5 مهر ۱۳۶۰)، به پیشنهاد یکی از دوستانش سرپرستی هیئت خبرنگاران خارجی برای بازدید از جنوب و تهیۀ گزارش از موفقیتهای جمهوری اسلامی ایران را بر عهده گرفت. آنها پس از بازدید از ماهشهر، به منطقۀ عملیاتی ثامن‌الائمه در شمال شرقی آبادان رفتند؛ اما دشمن محل آنها را شناسایی کرد و آنجا را به گلوله بست. همۀ نفرات با دستور حداد عادل سوار خودروها شدند تا محل را ترک کنند. او سوار نخستین خودرو بود و پیشاپیش دیگر خودروها در جادۀ آسفالتۀ دارخوین که زیر آتش دشمن بود حرکت می‌کرد؛ اما با رگبار گلوله و خمپاره خودرو متوقف شد و حداد عادل بر اثر اصابت ترکش کاتیوشا به سمت راست شقیقه‌اش به‌شدت مجروح شد. برادر همسرش و دیگر همراهان او را به اولین پُست امداد صحرایی رساندند و سپس به بیمارستان اهواز بردند؛ اما پیش از آغاز عمل جراحی به فیض شهادت نایل شد (ایلخان، محمود، ص ۴۸۴- 486؛ حداد عادل، همان، ص ۳۳۱- 333، 338 -339؛ نیز نک: «سرپرست...»، ص ۲). به گفتۀ همسر شهید حداد عادل قرار بود پس از انجام این بازدید او و چند تن از همراهانش با هواپیمای هرکولس سی - 130، که ۷ مهر ۱۳۶۰ در کهریزک سقوط کرد به تهران بازگردندند که شهادت وی سبب شد همراهانش به آن پرواز نرسند(ایلخان، فرخنده، بش؛ «بیانیه...»، ص ۲).

پیکر شهید حداد عادل پس از انتقال به تهران در ۹ مهر ۱۳۶۰ در گلزار شهدای بهشت‌زهرا(قطعۀ ۲۴ ردیف ۹۸ شمارۀ ۴۷) با حضور پر شور مردم تشییع و به خاک سپرده شد(حداد عادل، همان، ص ۱۱، ۳۴۴، ۳۴۸، ۴۱۴؛ «شهید...»، بش؛ برای مجالس بزرگداشت، پیامهای تسلیت و سوگنامه‌ها در رثای او نک: حداد عادل، همان، ص ۳۵۹ ببـ).

حداد عادل از کودکی با مراسم مذهبی انس داشت؛ پدر و پدربزرگش سالها در هیئتهای ابوالفضلیان و انصار عباس الحسین عزاداری می‌کردند(همان، ص ۳۳ -34). او به ادای واجبات دینی بسیار مقید بود(همان، ص ۳۲، ۴۴، ۵۰). اهل مطالعه بود و کتابهای ادبی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی می‌خواند(همان، ص ۵۰)؛ او شیفتۀ سفر به شهرهای مختلف و بازدید از آثار باستانی بود(همان، ص ۸۸، ۳۵۰). او کوهنوردی حرفه‌ای و در دانشگاه مسئول کانون کوهنوردی بود(همان، ص ۴۷- 48؛ ایلخان، فرخنده، بش). به موسیقی علاقه داشت و مدتی در کلاس سنتور ثبت‌نام کرده بود و سنتور می‌نواخت(حداد عادل، در فاصلۀ، ص ۹۹). نثر فصیحی داشت و استواری نثرش در نامه‌هایی که برای دوستان و آشنایان نوشته نمود یافته است؛ شاعر بود و افزون بر اینکه شعر می‌گفت اشعار زیادی از شاعران بزرگی چون حافظ را در خاطر داشت؛ نقل شده است که مقام معظم رهبری دربارۀ شهید مجید حداد عادل فرمودند که اگر بخواهم این شهید را توصیف کنم شاید این مصراع از صفای اصفهانی بهترین توصیف برای او باشد که «قطره نا چکیده را مانم» (همان، ص ۱۰۶، ۳۲۷- 328، 437 ببـ؛ «توصیف شهید...»، بش).

او مدیری جدی و با درایت بود؛ اما در رفتار با مردم فروتنی را مدنظر داشت(ادیبی، ۴۷۲-473). بسیار مهمان‌نواز بود؛ در مدت حضورش در کرمانشاه برخی از جلسات کاری را در منزل برگزار و از بسیاری از مقامات در منزلش پذیرایی می‌کرد. ساده‌زیست بود و همواره همسر و فرزندانش را به ساده‌زیستی سفارش می‌کرد(ایلخان، فرخنده، بش).

برای شهید حدادعادل بنیان خانواده بسیار مهم بود و به همسرش توصیه داشت: «هرچه کتاب می‌خواهی در خانه مطالعه کن ولی برای فرزندانم مادر بمان و در تربیت آنها کوتاهی نکن» (همو، بش؛ حدادعادل، مصاحبه).

پس از شهادت مجید حداد عادل برای تقدیر از مقام والای این شهید اقدامات گوناگونی انجام گرفت: کارخانۀ قند کرمانشاه به کارخانۀ قند شهید حداد عادل تغیر نام یافت و خیابانی در آن شهر به یادش نام‌گذاری شد؛ صداوسیما دربارۀ او فیلم تلویزیونی ساخت؛ از سوی ستاد تبلیغات جنگ یک دوره مسابقات فوتبال به نامش برگزار شد؛ چند کتابخانه‌ در تهران و آبادان به نام او بنا شد. خیابان صفاری (در جنوب تهران) که نخستین منزل شهید حداد عادل در آنجا قرار داشت و محل تولد او بود به خیابان شهید مجید حداد عادل تغیر نام پیدا کرد؛ مدرسه‌هایی در منطقۀ ۳ و ۱۲ به نام آن شهید نام‌گذاری شد. شهرداری تهران دیوارنگاره‌ای را در تقاطع خیابان آزادی و استاد معین به تصویر وی اختصاص داد. در دانشگاه صنعتی شریف هم تصویری از او در کنار چند شهید دیگر آن دانشگاه بر دیوار ساختمانی نقش بسته است (حداد عادل، در فاصلۀ، ص ۲۲، ۳۶۹ -370، 394- 395؛ «تندیس...»، ص ۵۴).

در شهریور ۱۳۸۶، همزمان با هفتۀ دولت در یادوارۀ ۳۵۰ شهید کارمند کرمانشاه از مقام شهید حداد عادل تجلیل شد(«یادوارۀ...»، بش)؛ همچنین در دی ۱۳۹۴ در کنگرۀ تخصصی سراسری شعر و ادبیات ۲۰۰۰ شهید هنرمند از مقام هنری این شهید گرانقدر تقدیر شد(«توصیف»، بش).

 

مآخذ: «آزادسازی شمال پاوه طی دو عملیات ابوذر» (بارگذاری: ۵ آبان ۱۴۰۳)، ایکنا، <www.iqna.ir/fa/news/3709491 >، دسترسی: ۵ آبان ۱۴۰۳)؛ «آزادسازی نوسود با عملیات پارتیزانی»، ایران، تهران، ۲۲/4/1392، شم ۵۴۱۲؛ ادیبی، صالح، «مجید در حدیث دیگران»، (نک: همین مأخذ، حداد عادل)؛ ایلخان، فریده، «خانواده های شهدا به خودی و غیرخودی تقسیم شده‌اند» (بارگذاری: ۵ آبان ۱۴۰۳)، شفقنا، < www.fa.shafaqna.com/news/523791> ، (دسترسی: ۵ آبان ۱۴۰۳)؛ ایلخان، محمود، «مجید در حدیث دیگران»، (نک: همین مأخذ، حداد عادل)؛ «بیانیۀ ستاد مشترک ارتش دربارۀ سقوط یک هواپیمای سی - 130»، اطلاعات، تهران، ۸ مهر ۱۳۶۰، شم ۱۶۵۳۹؛ «تندیس شهید حداد عادل در آبادان»، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۷۳ ش، س ۱۱ شم ۲؛ «توصیف شهید حداد عادل از زبان رهبر انقلاب/ راز علاقۀ شهدا به شعر حافظ» (بارگذاری: ۵ آبان ۱۴۰۳)، خبرگزاری دانشجو، <www.snn.ir/fa/news/479012 > ،(دسترسی: ۵ آبان ۱۴۰۳)؛ تویسرکانی، شاهرخ، «مجید در حدیث دیگران»، (نک: همین مأخذ، حداد عادل)؛ حداد عادل، غلامعلی، در فاصلۀ دو بوسه، تهران، ۱۴۰۲ ش؛ همو، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۳ ش؛ راسخ افشار، احمد، «مصاحبه»، رشد معلم، تهران، ۱۳۷۰ ش، شم ۷۶؛ «سرپرست استانداری کرمانشاه در دارخوین شهید شد»، اطلاعات، تهران، ۸ مهر ۱۳۶۰، شم ۱۶۵۳۹؛ «شهید مجید حداد عادل» (بارگذاری: ۵ آبان ۱۴۰۳)، گلزار شهدا، < www.golzar.info/19432 >، (دسترسی: ۵ آبان ۱۴۰۳)؛ مفید، بهروز، «مجید در حدیث دیگران»، (نک: همین مأخذ، حداد عادل)؛ «یادوارۀ شهدای کارمند کرمانشاه برگزار می‌شود» ‌(بارگذاری: ۵ آبان ۱۴۰۳)، نوید شاهد، <www.navideshahed.com/fa/news/59045 > ، (دسترسی: ۵ آبان ۱۴۰۳).

/ گروه شهدا/

حداد عادل، مجید

شناسه مدخل۶۴۲۴۴۴
شناسه مقاله۱۵۷۹
استانتهران
کارگروهدفاع مقدس
گروهشهدا و اشخاص
زیرگروهشهدای دولت (شهردار، بخشدار، فرماندار، استاندار، وزرا و رده های آن)
ارجاعیخیر
جلد چاپیجلد اول
آخرین ویرایشپنج‌‌شنبه، ۱۴۰۳/۱۰/۱۳

دانشنامهٔ استانی دفاع مقدس



نمایش بیشتر